جدول جو
جدول جو

معنی بچه خوان - جستجوی لغت در جدول جو

بچه خوان
(کَ / کِ)
بچۀ خواننده. کودک که پای منبر واعظ و روضه خوان خوانندگی کند. پامنبری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بچه دان
تصویر بچه دان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه خوان
تصویر قصه خوان
کسی که از روی کتاب برای دیگران قصه بخواند، قصه گو
فرهنگ فارسی عمید
توده ای گوشتی در رحم که از رشد غیرطبیعی تخمک یا مخاط رحم به وجود می آید
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی آوازه خوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و هم آهنگ نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
مسیحی، که قائل به سه اقنوم اب، ابن و روح القدس باشد
فرهنگ فارسی عمید
(سِ خوا / خا)
جماعتی هستند که به اب و ابن و روح القدس قایل اند و دعوی پیروی حضرت مسیح کنند وآنان را سه خوانا گویند. (آنندراج). قومی از نصاری که سه خدا میخوانند خدای عز و جل، عیسی و مریم علیهم االسلام. (غیاث). جماعتی را گویند که ایشان قایل بثالث ثلثه اند و آنها نوعی از نصاری باشند که ذات واجب را سه میدانند: خدا، مریم و عیسی. (برهان) :
به یک لفظ آن سه خوان را از چه شک
به صحرای یقین آرم همانا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ نَنْ دَ/ دِ)
جفت جنین. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ نِ)
قصه خواننده. گویندۀ داستان. قاص:
چه گوید کس از خوبی قصه خوان
که درملک خوبی است صاحبقران.
طاهر وحید (از آنندراج).
شغلی بوده است که در دورۀ صفوی شیوع داشته است، و عده ای از شاعران بدان لقب خوانده شده ان-د
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رِهْ گُ)
آنکه در خواندن نغمه محتاج دمکش نباشد. (آنندراج). و رجوع به یکه خوانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
نیکخواه. خواهندۀ نیکی و بهی. آنکه نیکی کسان خواهد
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ بَچْ چَ / چِ)
مشیمه. (یادداشت مؤلف). رحم. زهدان که در آن بچه است. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنجا که نطفۀ بچه بسته شود. مهبل. تخمدان. تأمور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بچه دان
تصویر بچه دان
رحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
قایل به تثلیث: مسیحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچه خوار
تصویر بچه خوار
جانوری که بچه خود را میخورد، پولیپ رحم
فرهنگ لغت هوشیار
داستان خوان داستان سرا کسی که قصه ها را از روی کتاب برای دیگران خواند، قصه پرداز داستانسرا: در امر معروف و نهی از منکر بنوعی مبالغه فرمودند که قصه خوانان و معرکه گیران از اموری که در او شایبه لهو و لعب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچه دان
تصویر بچه دان
رحم، زهدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
((~. خا))
قایل به تثلیت، مسیحی
فرهنگ فارسی معین
بچه خور، بچه خوار، پولیپ رحم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بون، پوگان، رحم، زهدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کودک خوانندهکودکی که پای منبر واعظ و روضه خوان خوانندگی
فرهنگ گویش مازندرانی